العطش یابن الحسن

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

گر در خانه كس است/ يك حرف بس است!

14 دی 1390 توسط مسیبی

هو الاول والآخر و الظاهر والباطن

حرفهاي دلم را نوشتم. ميدانم حرفهاي دل خيلي از شما ها هم بود. اما حرف آخر كه شايد ابتداي حرفهاي ديگر باشد،شايد…

از مسلم و عباس وعلي اكبر گفتيم و از وهب و ام وهب… از امام مظلوممان گفتيم و از خواهر صبورش … از علي اصغر و سكينه و رقيه گفتيم واز ياران باوفاي امام حسين عليه السلام از اسارت گفتيم و از شهادت ورشادت ازخوبي ها گفتيم واز عشق ودل دادگي… واما از جهل گفتيم و از نامردي و گناه… از ظلم گفتيم واز دشمنان خدا

وبعد از امام زمانمان گفتيم و از غربت ايشان وگفتيم كه چگونه يار باشيم براي امام عزيزمان كه از احوال ما هرگز غافل نيست.

واما اكنون به قول شاعر :     گر در خانه كس است      يك حرف بس است!

راه حق روشن است اگر راه دلت روشن باشد.يا رومي روم يا زنگي زنگ…

دو راه بيشتر نيست يا با امام حق  باش يا با كفر… اما خودت خوب ميداني كه سعادت در كدام راه است.

پس چسم دلت را باز كن و همچون ياران امام حسين براي هميشه راهت را انتخاب كن،كه وقت تنگ است وراه دشوار…

واين را بدان و تكرار كن كه: ان الله مع الصابرين


 

 نظر دهید »

يك دل باش

13 دی 1390 توسط مسیبی

به نام خداي مهدي روحي له الفداه

اين الطالب بدم المقتول بكربلا…

كجاست امام غريبي كه هر لحظه منتظر ماست،منتظر ما تا برگرديم. از چه برگرديم از بدي ها و گناهان واز اشتباهاتمان…

سرباز امام زمان آيا تا به حال به اين فكر افتاده اي كه اگر امام زمان از شما راضي نباشد،چه بايد بكنيم!

بايقين ميگويم كه اگر اماممان از ما راضي بودند،الان غايب نبودند. اين همه سرباز ! اين همه طلبه، پس چرا…!؟

ميدانيد مشكل كار كجاست؟ از دلهاي ما…چه طلبه چه غير طلبه

اگر دلهاي ما باهم يكي ميشد…اگر اشكهاي ما وقف آقا بود،نه وقف حاجاتمان…اگر گناهي نبود…اگر اگر اگر…

آقا ميفرمايد سرباز من اينگونه باش… سرباز من … منتظر من… نكند مثل كوفيان منتظر باشي،حواست را جمع كن! نكند آلوده باشي! نكنددلت يك رنگ نباشد !نكند ولي فقيهت را تنها بگذاري! نكند دوستي ات با ما ادعا باشد! نكند…

نه امام زمان يار تن پرور وراحت طلب نميخواهد. يار ناپاك ودو دل نميخواهد.

ياراني ميخواهد همچون ياران امام حسين چون كوه استوار، چون دريا پر خروش، چون آسمان يك رنگ ويك دل…سرباز آقا منتظر آقا… آيا آماده اي؟  آيا آماده اي؟ فرصت را غنيمت بشمار تا روزي خسران زده نباشي

عمريست كه از حضور او جا مانديم
در غربت سرد خويش تنها مانديم
او منتظرست تا كه ما برگرديم
ماييم كه در غيبت كبري مانديم

مراسم عزاداری اربعین حسینی هزاران نفر از دانشجویان با حضور آیت الله خامنه ای مدظله العالی

 


 

 نظر دهید »

العطش يابن زهرا

09 دی 1390 توسط مسیبی

به نام خداي مهدي روحي له الفداه

امروز دوباره جمعه است. تا كنون از امام حسين و يارانش گفتيم واكنون از حسين زمانمان ويارانش بگوييم.

چقدر غم انگيز است كه ده قرن از غيبت امام زمانمان،سرورمان ولي عصرمان ميگذرد وما هيچ باكمان نيست!كجايند ياران مهدي كجايند مسلم ها و عباس ها  كجايند زينب ها و علي اكبر ها كجايند ياران سراپا عشق و دلدادگي؟

آقاي خوبم دلم برايت كباب است كه دل به همچون ما بسته اي! از آن موقع كه مهر سربازي شما به پيشاني ام خورد فهميدم راه پر خطر و پرپيچ و خمي در انتظارم است.

ميترسم از اينكه ميگويند: آگاه باشيد كه امام حسين عليه السلام را منتظرانش كشتند!  ميترسم از اينكه ميگويند:بيشتر دشمنان شما كه زمان آمدنت مقابلت مي ايستند طلبه ها هستند،البته طلبه هاي كه فقط نام سربازي شما را يدك ميكشند!

هر طلبه اي بدش بيايد از اين حرف بدش بيايد. بايد هم بدش بيايد چون اهل تفكر نيست. مگر نميبينيم طلابي را كه چه راحت لباس پيامبر را بي حرمت كردند! مگر نميبينيم  كساني را كه به محض رفتن از حوزه فراموش ميكنند نان ونمك آقا را وچه راحت،تمام اعتقاداتشان را لاي چادرشان ميپيچند و پرت ميكنند!

آقا چند صباحي ديگر من هم از حوزه ميروم…. ميترسم از اينكه خودم را آنگونه كه بايد نساخته ام ميترسم از اينكه من هم مثل بعضي ها كه تورا فراموش كردند شوم!

ميترسم روزي كه تو آمدي مقابلت بايستم مثل منتظران حسين كه اورا دعوت كردند اما…

اما نه روز وشب دعا ميكنم و از خدا ميخواهم مرا از ياران واقعي شما قرار دهد.

 نه فقط با حرف نه! در عمل بايد منتظر وعاشق باشم.

اما شما بايد به من و امثال من كمك كنيد.كه بدون شما قطعا، ره گم كرده ايم.ميدانم سرا پا گناه وتقصيريم اما شما ما را براي خودت تربيت كن تا همچون ياران حسين ياريت كنيم وتكه تكه شويم.

آقا عطش دارم عطش با شما بودن عطش ياري شما عطش عشق به شما و دوستي با شما…

عطش اين را دارم كه روزي از شما بپرسم آقاي من آيا خوب وفاداري كردم؟ وشما بگوييد:البته كه خوب وفاداري كردي شهادت گوارايت باد. ومن با تمام عشق ورضايت به سوي خداي عزيزم بشتابم.

شما بگوييد چه كنم،تااينچنين شوم؟                  { سرباز كوچك شما}


**********************************************************************


 

 

 

 

 نظر دهید »

سفير عطش

08 دی 1390 توسط مسیبی

به نام خداي شهيدان

كارم را شروع كردم. از يك طرف شكسته دل بودم و از طرف ديگر خوشحال بودم كه ميتوانم سهمي در ياري امامم داشته باشم.

به راه افتادم ودر هر قدم درسهاي كه از امامم و يارانشان گرفته بودم با خودم مرور ميكردم.به هر انساني ميرسيدم شروع ميكردم به گفتن،از امام حسين ميگفتم و از عشق حسين واز هدف والاي او… از سفير عشق مسلم ميگفتم و از جوانمردي عباس از عطش ميگفتم واز فرزندان حسين از علي اكبر وسكينه از رقيه و علي اصغر شيش ماهه وازديگر كودكان… از حضرت زينب ميگفتم و از صبوري ها وسخنان كوبنده اش از امام سجاد ميگفتم واز سخنان زيبايش در برابر يزيديان… از آتش زدن خيمه ها و شهادت حسين وياران با وفايش از عشق و دل دلدگي،ازنماز و ايمان از تقوا وايثار و حجاب… از دشمنان جاهل امام حسين واز بي حرمتي ها كه در حق حسين و اهل بيتش ويارانش روا داشتند.و خلاصه از حق وحقيقت واز باطل و ظلم… صداي ناله و فريادم به جهانيان رسيد .

واما عده اي به ناله هايم ناله زدند و سفير عطش شدن و بعضي شنيدند وبه فراموشي سپردند و عده اي به دشمني پرداختند…

اما من به كار خودم ادامه ميدادم وبا خود ميگفتم راست است كه ميگويند كه هركس ميگويد حق … ميگويد خدا … سركوبش ميكنند و در آخر قصد جانش ميكنند!

اما من همچنان تا پاي جان مي ايستم وبا توكل به خداي عزيزم وتوسل به اولياي خدا تا آخرين نفس همچون كربلاييان در راهم ثابت قدم خواهم ماند، تا به مقصود برسم.

هر وقت خسته ودل شكسته ميشوم به گوشه اي ميروم وبا امام زمانم درد دل ميكنم وامامم هميشه مرا آرام ميكنند . تا هرگز از پا نايستم تا روزي كه امام زمانمان بيايند و دل ما را به آمدنشان شاد كنند .ان شاالله.

مثل هميشه منتظرم آه ميكشم/چون انتظار يوسف از اين چاه ميكشم/در عالم خيال مسير عبور را/در امتداد سبز همين راه ميكشم/آقا بيا كه فصل غريبي است نازنين/آقا بيا زغصه تورا آه ميكشم/ جاي گلايه نيست كه دوري گزيده اي/هرچه كشيدم از دل گمراه ميكشم…

Qom-00009-[yasinmedia_com]

 

 

 نظر دهید »

عطش 10

06 دی 1390 توسط مسیبی

به نام خداي شهيدان

يزيد لعنة الله عليه با تاج ولباسي گران قيمت بر روي تخت نشسته  بود و در مقابلش سر مبارك سيد الشهداء

ديگر كارگذارانش نيز در اطرافش…

طرف ديگر اسيران كربلا بودند. حضرت زينب خطبه اي دندان شكن خطاب به يزيد وتمام يزيدياني كه بعدها به وجود خواهند آمد ايراد كردند ودر جاي فرمودند اي يزيد،آيا زنان و اهل حرم خود را پشت پرده نگه داشته اي و اهل حرم رسول خدا،كه تمام عمر چشم نامحرمي آنها را نديده، صورت هايشان را آشكار ميكني؟

يزيد توان پاسخ دادن نداشت واز شدت خشم به خود مي پيچيد؟ نگاه ميكردم و به خوبي با جان ودل  مي شنيدم.

 با خود گفتم:حجاب، دوري از نگاه نا محرم،چقدر مهم است پس چرا ما ساده از كنارشان رد مي شويم!

 چقدر عطش دارم عطش اينكه تمام اين درسهاي كه گرفته ام واهل بيت به من آموخته اند به ديگران برسانم.

ديگر طاقت نداشتم بايد همه ميفهميدند. چه را ؟ حقيقت را… حقيقت نبايد پنهان بماند. خانم زينب و آقا امام سجاد شرو كردند به رساندن پيام كربلا به تمام دنيا پس من چرا بايد ساكت بنشينم؟ نه هرگز، كربلا و شهيدان و اسيران و درسهايش را فراموش نخواهم كرد بايد به راه مي افتادم تا تمام دنيا حقيقت را با تمام وجود درك كنند.

اين را گفتم وبه به راه افتادم. اما دلم تنگ وشكسته بود وتا ابد از مصيبت سيدالشهدا و كربلاييان دل تنگ وشكسته خواهد ماند اما { به اين شكستگي ارزد     به صد هزار درست}

 

 

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

العطش یابن الحسن

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس